زندگی تاس خوب آوردن نیست،
تاس بد را خوب بازی کردن است
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدنلباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."
>>مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاهکردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم، در پی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟
تو همانی که می اندیشی
تو همانی که می اندیشی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم .
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت دیگران با خنده به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نخواهد پیوست و عقاب هم کم کم باور کردکه هیچگاه پرواز نخواهد کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی،
هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروس های اطرافت فکر نکن .
گابریل گارسیا مارکز
s5 معرف مدیریت ژاپنی
S5 معرف مدیریت ژاپنی
عبارت 5s براساس حروف ابتدای پنج واژه ژاپنی انتخاب شده و از پایه ای ترین واصولی ترین ابزار ارتقاء بهره وری سازمانی میباشد (سوزوکی)پیام استرتژیک این سبک بگونه ای است که حتی یک روز را نباید بدون ایجاد نوعی بهبود در بخشهای سازمان یا شرکت سپری نمود به فرمایش پیامبر اکرم : مسلمانی که دو روزش برابر باشد مغبون است .چنین فرمایشی در آن زمان به سطح بالای اندیشه ایشان دلالت داشته و حال اگر ما در بکار بستن آن در زندگی شخصی و محیطهای کاری غفلت نمی نمودیم اوضاع بگونه ای دیگر می بود. چنانکه مرحوم مجتبی کاشانی به این امر اشاره نموده:
رمــز پيروزي ژاپن بسـته پنـج عامل است
گرچه آن در دين ما داراي شرح كامل اسـت
ليك آنها در عمل آن را عبارت گشــته اند
رتبه اول به توليـد و تجـارت گشـــته اند
رمـز اول، هر چه زائد را بـرون بردن ز كار
Seiri
رمـز دوم، هر چه را در جاي خود دادن قرار
Seiton
رمز ســوم، هرچه در جايش نهادن بعد كار
Seiso
رمز چهـارم، شــيوه آموزش زنجـيره وار
Seiketsu
رمز پنجـم، در نظافت شــهره دوران شدن
Shitsuke
در حقيقـت پاسـدار نيمي از ايمان شــدن
آنچه ژاپن آزمــوده جمله در احكام ماست
همـتي بايد كه اين شايســتگي انعام ماست
جایگاه رفیع و ملا نصرالدین
یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدين گفت:لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد.
دلیلی برای ادامه زندگی

سه اصل برای تبدیل نوآوری به واقعیتی در شرکت
سه اصل برای تبدیل نوآوری به واقعیتی در شرکت
تفکر مدیریتی ذاتا یک موضوع زودگذر است، اما برخی تمایلات همیشگی هستند و هیچگاه از مد نمیافتند. نوآوری یکی از این موضوعات دائمی است. کمتر پیش میآید که مدیر عاملی در لیست اولویتهای خود، نوآوری را در جایگاه چهارم یا پنجم قرار ندهد.

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
از یک اتاق کوچک تا یک دنیای بزرگ
تاریخچه مختصری درباره شرکت کانن
نخستین گام
در سال 1933 دستیابی به دوربینهای باکیفیت در ژاپن امری دشوار بود؛ زیرا این دوربینها غالبا اروپایی و بسیار گران بودند. در چنين روزهايي بود كه اتاق کوچکی در یک خانه برای اولین قدمهای یک شرکت بزرگ آماده شد. در واقع نخستین دوربین باکیفیت ژاپنی با نام Kwanon در همین اتاق ساخته شد. در ادامه در سال 1935 و دو سال پس از شروع کار، نخستین دوربین دارای شاتر 35 میلیمتری ساخته شد و شرکت صنایع اپتیکال Precision به ثبت رسید. چهار سال بعد همین شرکت موفق به ساخت نخستین دوربین X-Ray با تکنولوژی عکسبرداری غیر مستقیم در ژاپن شد تا به تدریج شیرازه اصلی این شرکت شکل بگیرد. سرانجام در سال 1947 اسم شرکت به نام جدید خود یعنی Canon camera inc تغییر یافت.
سال 1950 نخستین رییس این کمپانی به آمریکا سفر كرد تا نخستین گامهای تجارت بین المللی كنون برداشته شود. به تبع نتیجه این عمل افتتاح یک شعبه از Canon در آمریکا بود؛ رويدادي كه در سال 1955 و در شهر نیویورک صورت گرفت. فقط دوسال بعد شعبه اروپایی Canon نيز به عنوان یک شرکت زیرگروه به ثبت رسید.در اين دوران این شرکت با تمام قوا به سمت تبدیل شدن یکی از برترین تولیدکنندگان دوربین در جهان پیش میرفت. موید این نکته عرضه دوربین Canonet در سال 1961 بود که نام Canon را بيش از پيش بر سر زبانها انداخت. دیگر عملکرد خیرهکننده این شرکت در دهه شصت، عرضه نخستین ماشین حساب ده كليد الکترونیکی دنیا بود.سرانجام در اواخر همان دهه نام فعلی شركت Canon به عنوان نام رسمی شرکت به ثبت رسید. در پایان دهه شصت Canon در نیویورک و ژنو دو پایگاه نیرومند داشت که فروش سالانه این کمپانی را تا سطح 50 درصد افزایش داده بودند.
جهان خارج از دریچه لنز
در سال 1970 دستگاه NP-1100 به عنوان نخستین دستگاه کپی بر روی کاغذ سفید در ژاپن به عرضه رسید. در سالهای آینده تحقیقات این کمپانی بر روی دوربین وارد فاز جدیدی شد و نخستین دوربین مجهز به میکروکامپیوتر دنیا توسط Canon به بازار عرضه شد؛ تا عزم و قدرت این شرکت به منظور تركتازي در اين حوزه از بازار برای همگان محرز شود. ولی اوج عملکرد اين توليدكننده ژاپني در سال 1979 بروز كرد؛ هنگامي که نخستین پرینتر ليزری دنیا که از یک لیزر نیمه هادی استفاده مینمود توسط Canon به بازارهاي جهانی عرضه گردید و به عنوان یک فناوری مدرن و نوآورانه در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت. با توجه به این اقبال، تمرکز بر روی چاپگرها امری عاقلانه به نظر میرسید. سرمایهگذاری Canon بر روی این بخش با عرضه نخستین پرینتر جوهرافشان دنیا در سال 1985 به ثمر نشست تا شهرت Canon از یک شرکت تولیدکننده دوربین به یک کمپانی فعال در صنايع نوآورانه مرتبط با چاپ توسعه يابد.
در سال 1987 بنیاد Canon با هدف تحقیقات و فعاليتهاي مشترک مابین ژاپن و اروپا شکل گرفت. از دیگر سو شرکت گلداستار کره به عنوان نماینده تولیدات Canon شروع به ساخت محصولات تحت لیسانس این شرکت نمود. در بازه زمانی سالهاي 1987 تا 1995، كنون با گسترش محدوده محصولات خود، به بازار سایر ابزارهای دیجیتال مانند اسکنر و حتی شرکت در ساخت تجهیزات پلیس، تلاش در کسب توفیق هرچه بیشتر داشت و حتی با شرکتهای بزرگی مانند IBM قرارداد همکاری به امضا رسانید.
Canon از دیدگاه ارقام
در حال حاضر این کمپانی بینالمللی نزدیک به دویستهزار کارمند دارد و بر اساس گزارش ارائهشده در سال 2010 سالانه کمی بیشتر از 3 ميليارد دلار سود داشته است. کل درآمد این شرکت در سال 2010 نزدیک به 46 ميليارد دلار ارزیابی گردید که در نوع خود نمایانگر عظمت این غول صنایع دیجیتال است. در سال 2007،كنون از سوي نشریه فوربس به عنوان دویست و هفتادمین کمپانی بزرگ دنیا معرفی شد. ولی امروزه و با توجه به تبعات بحران مالی جهانی، این شرکت با رکود نزدیک به دو درصدي روبرو شده است.
با اين حال نکته قابل تامل این است که رویایی که روزگاری از یک اتاق شروع گردید، امروزه در بسیاری از اتاقهای جهان محصولی از خود به یادگار دارد؛ محصولاتی که همگی تنها یادآور اراده این شرکت بزرگ ژاپنی میباشند. محصولاتی که به ما یادآور میشوند که همه ما باید رویاهایمان را جدی بگیریم.
http://www.shabakeh-mag.com/article.aspx?id=1006029
قدرت کلام
قدرت کلام
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان که ناگهان دوتا از انها به داخل گودال عمیق افتادند.
بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه گفتند که دیگر چاره ای نیست و شما خواهید مرد.
دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند وبا تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.
اما قورباغه های دیگر دائماً به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید ، چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد.
بالاخره یکی از قورباغه ها ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت.
او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.
بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار،اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و سرانجام از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند :
مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟
معلوم شد که قورباغه ناشنواست.
در واقع او تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !!!
آیا نقطه ضعف می تواند نقطه قوت باشد؟

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد.
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدنسازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار میشود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد.
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت:
دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی. یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است.
حدیثی از پیامبر اکرم (ص) روی بطری آب در استرالیا!

روستایی که خورشید آفرید
روستایی که خورشید آفرید
ما هر روزه از نعمت ها و امکانات زیادی بهره مندیم که نبود آن را در دیگر نقاط دنیا حس نمی کنیم و حتی گاهی زندگی خود را با ساختمانهای بلند و آسمانخراشهای شیشه ای شهری مقایسه می کنیم .با یک سرچ ساده در اینترنت به روستاهایی برخوردم که از مشکلات عجیبی رنج می بردند از جمله از نعمت نور خورشید بی بهره بودند ولی با همدلی مردم روستا توانسته اند به نتایج مثبتی برسند. .
روستای ویجانیلا یا Viganella روستای کوچکی است در ایتالیا که از همه جهات به وسیله کوه احاطه شده به همین خاطر این روستا دارای مشکل بزرگ و استثنایی است و آن نتابیدن خورشید به آن است از نیمه ی نوامبر تا ابتدای فوریه !! تا این که در دسامبر ۲۰۰۹ این مشکل برطرف شد !!
ولی چه طور……………
بدون شرح!!
حکایت فقر
حکایت فقر
روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :
نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر!
پدر پرسید : آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد : بله پدر !
و پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا . ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد . ما در حیاطمان یک فانوس تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست !
با شنیدن حرفهای پسر ، زبان مرد بند آمده بود . بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که چقدر فقیر هستیم
ده فرمان لیمن
ده فرمان لیمن
Prayer is not a "spare wheel" that you pull out when in trouble, but it is a "steering wheel", that directs the right path throughout
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند
Know why a Car's WINDSHIELD is so large & the Rear view Mirror is so small? Because our PAST is not as important as our FUTURE. So, Look Ahead and Move on
می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده
Friendship is like a BOOK. It takes few seconds to burn, but it takes years to write
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
All things in life are temporary. If going well enjoy it, they will not last forever. If going wrong don't worry, they can't last long either
تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت
Old Friends are Gold! New Friends are Diamond! If you get a Diamond, don't forget the Gold! Because to hold a Diamond, you always need a Base of Gold
دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری
Often when we lose hope and think this is the end, GOD smiles from above and says, "Relax, sweetheart, it's just a bend, not the end
اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
When GOD solves your problems, you have Faith in HIS abilities; when GOD doesn't solve your problems HE has Faith in your abilities
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره
A blind person asked St. Anthony: "Can there be anything worse than losing eye sight?" He replied: Yes, losing your vision
شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت
When you pray for others, God listens to you and blesses them, and sometimes, when you are safe and happy, remember that someone has prayed for you
وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و انها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است
WORRYING does not take away tomorrow's Trouble, it takes away today's PEACE
نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند
موفقیت برای کیست؟
موفقیت برای کیست؟
یکی از کشاورزان همواره در مسابقات جایزه ی بهترین غله را بدست می آورد و به عنوان کشاورز نمونه شناخته شد.
رقبا و همکارانش علاقمند شدند سر از کار او در آورند و راز موفقیتش را بدانند. به همین سبب او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند.
پس از مدتی جستجو سرانجام با نکته عجیب و جالبی روبرو شدند.این کشاورز پس از هر نوبت کشت بهترین بذرهایش را به همسایگانش می داد و آنها را از این نظر تامین می کرد.بنابراین همسایگان وی می بایست فاتح مسابقات می شدند و نه خود او.....
کنجکاوی بیشتر شد و کوشش علاقه مندان به کشف این موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود به جایی نرسید.سرانجام تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند.چون جریان باد ذرات بارور کننده ی غلات را از یک مزرعه به مزرعه ی دیگر می برد من بهترین بذرهایم را به همسایگانم می دهم تا باد ذرات بارورکننده ی نامرغوب را از مزارع آنها به زمین من نیاورد و کیفیت محصولات مرا خراب نکند.
نویسنده:حسین پور آقاسی


به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada

به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada

شرم از آیینه تالار
می بارید
وزمین را
توان شکافتن و
بلعیدنت نبود
که به پابوس رفته بودی
سرهنگ
القاب ارزانی تو
ستاره را وا گذاشتی و
دلخوش حلب پاره هایی
آویز سینه ات
از نام گرم «خالو» گذشتی و
در هیئت مردابی
بر خاک پای کسوف بوسه زدی
وامان نامه ات
کاکل خونین رفیقی شد
هم کاسه ی دیروزت
که جنگل را
اعتبار می بخشید
دلم برای تفنگت می سوزد
دلم برای
ایلت
نامت بوی خیانت می دهد
سرهنگ
القاب ارزانی تو
کاش به «خالو»بودن
دل می بستی
سرهنگ
«آذر 66»
«مهدی ریحا نی» صومعه سرا - 1394/9/14/azsarzaminemada


شماره تماس:091962337746 - /

.gif)

با آرزوی موفقییت روز افزون ، و دستیابی به هر انچه که میخواهید.
موفق باشید. - 1393/5/6


مطالب جالب بود لطفا مطالب بیشتری راجع به شهرستانمون بذار اگر کار بیمه ای هم داشتی به ما سر بزن
موفق باشی - 1393/2/28